بهای کم برای ارمغانی بزرگ در صنعت هولوگرام

 

به رغم این حقیقت که نویزهای هولوگرامی در صورت وجود، سبب از بین رفتن توانایی های ژئو۶۰۰ برای حس کردن امواج گرانشی می شوند، دانزمن خوشبین است. «حتی اگر حساسیت ژئو۶۰۰ در یک بازه فرکانسی کم شود، این بهایی خواهد بود که ما با خوشحالی آن را می پردازیم تا اولین کسانی باشیم که دانه دانه بودن چارچوب فضا زمان را حس کرده اند. مطمئن باشید ما خوشحال خواهیم شد. این یکی از بزرگ ترین کشف های چند دهه اخیر است.»
 
با این حال دانزمن با احتیاط با طرح هوگان برخورد می کند و معتقد است که کار نظری بیشتری باید روی آن انجام شود. وی می گوید «این خیلی فریبنده است؛ ولی بیش از آن که یک نظریه باشد، ایده ای اولیه است.» دانزمن هم مانند خیلی های دیگر معتقد است که هنوز برای ادعای یک نظریه خیلی زود است. « بگذارید صبر کنیم و ببینیم. ما هنوز یک سال دیگر تا هیجان زده شدن وقت داریم.»
 
ولی هرچه معما طولانی تر شود، انگیزه ها برای ساخت ابزار اندازه گیری نویز هولوگرامی فزونی می گیرد. جان کریمر از دانشگاه واشنگتن در سیاتل با این نظر موافق است. او می گوید: «این یک خوش شانسی تصادفی بود که پیش بینی های هوگان به آزمایش ژئو۶۰۰ ربط پیدا کرد. کاملا واضح است که تحقیقات و آزمایش های خیلی بهتری می توانستیم روی نویز هولوگرامی انجام دهیم، اگر آن ها به طور ویژه روی اندازه گیری خواص نویزهای هولوگرامی و پدیده های مرتبط با آن متمرکز شده بودند.»
 
به اعتقاد هوگان یک احتمال می توانست این باشد که از دستگاهی به نام تداخل سنج اتمی استفاده کنیم. این دستگاه از اصولی مشابه با حسگرهای لیزری استفاده می کند، ولی پرتوها به جای لیزر از اتم های فوق سرد تشکیل شده اند. چون اتم ها می توانند رفتاری موجی و طول موجی بسیار کمتر از نور داشته باشند، تداخل سنج های اتمی ابعادی بسیار کوچک تر دارند و در نتیجه، ساخت آنها از حسگرهای امواج گرانشی مشابه ارزان تر است.
 
ولی اگر این نویز واقعا نویز هولوگرامی باشد، چه معنایی خواهد داشت؟ کریمر آن را به کشف نویز غیرمنتظره ای در آنتن آزمایشگاه بل در سال ۱۹۶۴ تشبیه می کند. بعدها مشخص شد که آن نویز، تابش ریزموج زمینه کیهانی بوده، یعنی پس تاب انفجار بزرگ یا مهبانگ. «آن کشف نه تنها برای آرنو پنزیاس و روبرت ویلسون یک جایزه نوبل به ارمغان آورد، بلکه انفجار بزرگ را ثابت کرد و شاخه ای جدید را در کیهان شناسی پدید آورد».
 
هوگان مساله را دقیق تر بیان می کند: « فیلم جیمز باندی “ذره ای آرامش” را فراموش کنید، ما مستقیما کوچک ترین ذره زمان را دیده ایم. این کوچک ترین واحد ممکن زمان است، یعنی طول پلانک تقسیم بر سرعت نور.»
 
مهم تر این که، تصدیق اصل هولوگرامی می تواند کمک خیلی بزرگی به پژوهشگرانی باشد که سعی می کنند ماشین های کوانتومی و نظریه گرانش اینشتین را با هم ترکیب کنند. امروز معمول ترین دیدگاه در مورد گرانش کوانتومی، نظریه ریسمان است که محققان امید دارند رویدادهای هستی را در پایه ای ترین سطوح آن تشریح کنند.
 
ولی این فقط یک نمایش شهری نیست. کریمر چنین می گوید: «از فضا زمان هولوگرامی در رویکردهای مشخصی به کوانتیزاسیون گرانش که ارتباط محکمی با نظریه ریسمان دارند، استفاده شده است. در نتیجه بعضی از نظریه های گرانش ممکن است ابطال شوند و برخی دیگر تقویت شوند.»
 
از جمله این نظریات تقویت شونده می توان به آن هایی اشاره کرده که از نظریه ریسمان نشات می گیرند، و هم چنین چیزی که نظریه ماتریکس نامیده می شود. «در نهایت، احتمالا ما اولین نشانه ها را از این که چطور فضا زمان از نظریه کوانتوم پدیدار می شود، خواهیم دید.»
 
اگر این کشف غیرمترقبه همین گونه پیش برود، احتمالا پایه های خیلی چیزها را در دنیای فیزیک به هم خواهد ریخت و به سختی می توان خبری را یافت که از آن تکان دهنده تر باشد.